امیر رضاامیر رضا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

ღ پسر کوچولوی مامان و بابا ღ

عکس آتلیه ...

عزیز دل مامان ، دقیقا رو تولدت شما رو بردیم آتلیه و چند تا عکس خوشمل ازت گرفتیم . خیلی ناز شدی توعکس و لی تو آتبیه پدری از ما در اوردی شما وحشتناک ... به زور سه چهار تا لبخد مصنوعی تحویلمون دادی او ما هم شکار لحظه ها کردیم و این عکس هارو انداختیم ... این عکس هایی که اینجا میزارم رو از رو عکس ات انداختیم چون همش خوب نشد دوتا شو میزارم کیفیتش خیلی پایین اومده ... ...
1 بهمن 1390

اولین ها بعد از یکسالگی ...

سلام عزیز دلم ... خوشگل مامان خیلی دوست داریم عزیزم ... بالاخره مامانی امتحاناش تموم شد و فرصت پیدا کرد بیاد و چند تا از اون عکس قشنگاتو بزاره تو وبلاگ عزیزم ... البته باید یه روز بیامو مفصل از خوشمزگیات بنویسم ولی بعدا ... این عکس واسه اولین روز سیزده ماهگیته که ناز خوابیدی عزیزم اینجا هم گنج نامه هست که ابشارش یخی شده و شما هم از سرما در حال منجمد شدنی اینجا هم در حال بازی با سیم شارژ موبایلی که خیلی از این کار خوشت میاد بعد گفته باشم تو راه رفتن خیلی تنبلی شما خیلی ... دو قدم به زور من که میری دیگه اصلا نمی خوای وایسی محکم خودتو می کوبونی به زمین که دیگه راه نری تنبل خان ... بعد دندون ششمت خیلی داره اذیت میکنه در...
1 بهمن 1390

×××××××××××××تولدت مبارک××××××××××××××

سلام عزیز دلم ... وای خدای من یکسال گذشت به همین زودی ... تولدت مبارک امیررضای مامان انشالله ١٢٠ ساله شی گلم ... مامانی فعلا داره امتحان میده و حسابی سرش شلوغه ببخشید که نتونستم به موقع بیامو از شیرین کاری هات از چهار دست و پا رفتنت ، از 5 دندونه شدنت بگم از تنهایی وایسادنت و اولین قدم ورداشتنت . البته تا الان فقط وای می ایستی و یک قدم بر میداری بعد هم فوری میافتی و دوباره سعی می کنی بلند بشی ... قربونت برم که اینقدر نازی ... خدایا شکرت هزاران هزار بار شکر که این فرشته کوچولوی جیغ جیغو و رو نصیب ما کردی ... ...
8 دی 1390

سلام عزیز تر از جانم ...

فرزندم زیبای من از اینکه در کنارم هستی ذوقی در دل دارم وصف ناشدنی تنها آرزوی ما سلامتی وجود گرانبهای توست دوستت داریم ثانیه ها ، دقیقه ها ، ساعت ها و روزها خیلی سریع یکی پس از دیگری سپری می شن ، داری بزرگ میشی عزیزم خیلی خیلی زود تر از چیزی که ما فکرشو بکنیم می گذره روز های شیرین کودکیت ...         ...
10 آبان 1390

مشهدی امیر رضا ...

اینم چند تا عکس خوشمل از سفرمون به مشهد مقدس ... پسری تو این سفر خیلی بچه خوبی بود و اصلا مامان و باباش و اذیت نکرد قربونش برم ... این عکس واسه همون روز اوله تو راه که تازه از خواب بیدار شده بودی ... اینجا هم می خواستیم بریم واسه زیارت شماین و دایی محمد ...     خوب اینم از سفر ما جوجو امیدوارم به گل پسر مون خوش گذشته باشه ...
8 مهر 1390

دندون در آوردن گل پسر ما ...

سلام وجودم ... بالاخره بعد از مدت ها مروارید های نازت رویت شد جوجو مبارکههههههههههههههه سفر مشهد بودیم که متوجه شدم که دو تا از دندون های پایینت با هم از لثه هات زده بیرون ، کلی ذوق کردم و خدا رو شکر کردم ... بعد اینکه از سفر اومدیم مادر جون زحمت کشیدن و آش دندونی واست پخت و به افتخار دندون گل پسر پخش کردیم بین فامیل ... الان هم که دارم برات می نویسم قائمشهر خونه مادر جون هستیم و قراره فردا صبح سه تایی باهم حرکت کنیم به سمت خونه همدان انشالله بدون هیچ مشکلی به مقصد می رسیم .    ...
8 مهر 1390

بدون عنوان

سلام طلای مامان ... پسرم روزی هزار بار خدا رو شکر می کنم بابت هدیه دادن تو به من ، گلی از باغ های بهشت ...   ...
26 شهريور 1390

سفرنامه قلب مامان ...

  سلام ناناز مامان ... اومدم کلی عکس از سفر مون به شمال خونه مادر جون واست بزارم ... تا حالا که خیلی خوش گذشت قراره یه چند روز دیگه هم بریم پابوس آقا امام رضا امیدوارم اونجا هم پسر خوبی باشی تا به همه ما ها خوش بگذره جوجوی مامان    امیر رضا و دایی محمد :) عکس های سفرنامه ادامه دارد   ...
26 شهريور 1390